ابوعمرو شیبانی
اَبوعَمْرِو شِیْبانی، اسحاقبن مِرار (ح 93-210 ق / 712- 825 م)، لغتشناس و راوی بزرگ اوایل عصر عباسی. بیشتر منابع نام پدر وی را مرار گفتهاند (ابوطیب، 91؛ ابن ندیم، 74؛ زبیدی، 194)، اما این کلمه به یک صورت خوانده نشده و به شکلهای مراد، مَرّار و نِزار نیز آمده است (ازهری، 1 / 13؛ دارقطنی، 3 / 1401؛ قالی، 2 / 275؛ ابن حجر، 6 / 807). برخی نیز، علاوه بر شیبانی، به او نسبت مرّاری دادهاند (ابن اثیر، اللباب، 3 / 189). ابوعمرو ظاهراً نسبت شیبانی را از طریق «جوار» یا «ولا» و یا به گفتۀ جاحظ، تعلیم کودکان بنیشیبان کسب کرده و خود از این قبیله نبوده است (ابن قتیبه، المعارف، 545؛ ابوطیب، همانجا؛ یغموری، 277؛ ابن ندیم، 74-75).
به گفتۀ برخی، ابوعمرو دهگانزاده بوده (یاقوت، ادبا، 6 / 78) و احمر لقب داشته است (ازهری، همانجا؛ سیوطی، 1 / 439) و از آنجا که این لقب را عموماً بر عجمان و خاصه ایرانیان اطلاق میکردهاند (قس: همین کلمه در نام خلف احمر یا جماعت معروف به حمراء دیلم)، برخی از معاصران، وی را ایرانی تبار دانستهاند (نک : EI1). گویند مادر او نبطی بوده و به همین سبب ابوعمرو از واژگان نبطی آگاهی داشته است (ابن انباری، 63-64؛ قفطی، 1 / 226). این سخن البته در همۀ مطالبی که دربارۀ او نوشتهاند، تکرار شده است، اما میدانیم که نویسندگان عرب، پیوسته آرامیانی را که در بینالنهرین میزیستند، نبطی خواندهاند و ایشان شاید هیچ رابطهای، جز خویشاوندی دور، با نبطیان پترا که در 106 م، حکومتشان به دست تراژان برچیده شد، نداشتهاند (نک : آذرنوش، 50-51).
در هیچیک از منابع کهن به تاریخ ولادت ابوعمرو اشارهای نشده و دربارۀ تاریخ وفات او نیز بین 205، 206، 210، 213 و 216 ق اختلاف است (دارقطنی، 4 / 2127؛ یغموری، 278؛ ابنندیم، 75؛ قفطی، 1 / 229)، اما در اینکه وی دیرزمانی زیسته و سرانجام در بغداد وفات یافته است، تردیدی نیست (ازهری، یغموری، همانجاها؛ یاقوت، همان، 6 / 79؛ خطیب، تلخیص، 1 / 574). بیشتر منابع روایت ابنندیم (همانجا)، یعنی 206 ق را به عنوان تاریخ وفات او پذیرفتهاند (نک : ابن انباری، 64؛ یاقوت، همانجا؛ ابن اثیر، الکامل، 6 / 380؛ ابن خلکان، 1 / 201؛ ابوالفداء، 1 / 28)، حال آنکه در برخی منابع از دیدار وی با اسماعیل بن حماد معتزلی (د 212 ق)، قاضی بغداد، پس از 208 ق یاد شده است (نک : یاقوت، همان، 6 / 83-84؛ طبری، 8 / 597؛ ابن حجر، 1 / 399). به گزارش یاقوت (همانجا)، ابوعمرو هنگام دیدار با اسماعیل بن حماد حدود 115 سال داشته و در این صورت تاریخ ولادت وی باید حدود سال 93 ق باشد. حال اگر گفتۀ شاگردش ابن سکیت را که مرگ وی را در 118 سالگی دانسته است (نک : ابن ندیم، همانجا)، مستند بدانیم، روایت دارقطنی (همانجا) دربارۀ تاریخ مرگ وی یعنی 210 ق درستتر مینماید، چه او نخستین کسی است که به سال وفات وی اشاره کرده است.
ابوعمرو اوایل زندگی خود را در رمادۀ کوفه در مجاورت شیبانیان گذراند (ابوطیب، همانجا) و چنانکه اشاره شد، در این مدت آموزگار فرزندان آنان بود. سپس برای فراگیری شعر و ادب جاهلی نزد استادان برجستۀ دو مکتب کوفه و بصره بهویژه ابوعمرو بن علاء و مفضّل ضَبّی رفت و دیوانهای شاعران جاهلی را از آنان فرا گرفت (زجاجی، 35؛ ابوالفرج، 5 / 165). از آن پس، به تقلید از استادانش به جمع اشعار و اخبار کهن دل سپرد و برای گردآوری روایات، چندی میان بدویان زیست (ابن ندیم، همانجا؛ خطیب، تاریخ، 6 / 331؛ ذهبی، تاریخ، 55؛ ابن فضلالله، 7 / 7). سپس در زمانی که تاریخ آن به درستی بر ما روشن نیست، آهنگ بغداد کرد (ازهری، 1 / 13؛ خطیب، همان، 6 / 329؛ قس: EI2, S). گویا وی زمانی به بغداد رفته که در لغتدانی و آگاهی از اخبار و اشعار عرب آوازهای یافته بود و از همینرو توانست به دربار هارونالرشید راه یابد و تعلیم و تربیت فرزندان خلیفه را برعهده گیرد (یاقوت، ادبا، 6 / 78). بهعلاوه، مجالس درسی در بغداد تشکیل داد (یغموری، 277؛ یاقوت، همان، 6 / 84) و بزرگانی چون احمد بن حنبل، ابن سکیت، اثرم و ابوعبید قاسم بن سلام را به شاگردی خود پذیرفت (احمد بن حنبل، 2 / 244؛ بلاذری، 3 / 209؛ اخفش، 37؛ ازهری، همانجا). از دیگر شاگردان و راویان وی فرزندش عمرو، نوادهاش محمد بن عمرو، سکری، ابن نطاح، ابن حبیب، ابوالحسن طوسی، ابوسعید ضریر، ابونصر باهلی، سلمة بن عاصم و قاسم بن معن را میتوان نام برد (ثعلب، مجالس، 2 / 479-480؛ ابن قتیبه، المعانی، 1 / 532؛ ابوطیب، 92؛ ابوالفرج، همانجا؛ خطیب، تلخیص، 1 / 573، 574؛ ذهبی، میزان، 4 / 557).
روایت شعر
ابوعمرو از راویانی است که در گردآوری و تدوین اشعار و اخبار کهن عرب سهم بسزایی داشته است. در اوایل عصر عباسی، راویان بزرگی چون ابوعبیده، اصمعی و ابوعمرو شیبانی برای حفظ اشعار و اخبار و نوادر عرب از خطر تحریف و نابودی، در صدد نگارش و تدوین آنها برآمدند. درنتیجۀ این کار، طی سدههای 2 و 3 ق مجموعههای عظیمی از اخبار و اشعار پراکنده گردآوری شد (بلاشر، 177-191). به گفتهای، ابوعمرو اشعار بیش از 80 قبیلۀ بزرگ عرب همچون ربیعه، مضر، بنی جعده، بنی اسد، بنی تغلب، بنی شیبان و بنی جدع را گرد آورده، به صورت مجموعههایی در مسجد کوفه نگهداری میکرد (ابن سکیت، 409؛ ابن ندیم، 75؛ ابوالفرج، 19 / 82؛ خطیب، تلخیص، تاریخ، همانجاها؛ یاقوت، بلدان، 1 / 554؛ بغدادی، 4 / 189، 7 / 28- 29، 8 / 557- 558). بهعلاوه، وی همچون ابوعبیده، برای اطمینان از درستی روایات و اخباری که شنیده یا گردآوری کرده بود، به بادیه رفت تا آنها را باتوجه به اطلاعات بادیهنشینان اصلاح کند. درنتیجه، وی بسیاری از اشعاری را که به شاعران جاهلی همچون امرؤالقیس، عنترة بن شداد و زهیر بن ابی سلمی منسوب بود، جعلی خواند (اسد، 327، 512، 533). به گفتهای، وی با دو ظرف بزرگ از مرکب رهسپار بادیه میشد و تا همه را در نوشتن اخبار و اشعار مصرف نمیکرد، باز نمیگشت (خطیب، همان، 6 / 331؛ قفطی، 1 / 224). بخش عظیمی از مجموعههایی که ابوعمرو فراهم آورد، به دست ما رسیده است. از همینرو، ابن ندیم (ص 177) نام وی را در صدر راویان اشعار جاهلی نهاده است. برخی از دیوانهایی که وی گردآوری کرده، از آنِ شاعرانی چون امرؤالقیس، زهیر بن ابی سلمی، طرفة بن عبد، لبید بن ربیعه، درید بن الصمة، اعشی، عمرو بن معدی کرب، حمیدالارقط، حطیئه، وزیر قان بن بدر، ابودهبل جمحی، ابوالنجم عجلی، عجاج، جریر و نیز نقائض جریر و اخطل است (نک : همو، 177- 179). شماری از این دیوانها امروزه به چاپ رسیده است. علاوه بر این، روایاتی که ابوعمرو در زمینههای گوناگون گرد آورده، در سدههای بعد، اساس کار بزرگانی چون ابن قتیبه (نک : ادب، 148- 149، 407، جم )، ثعلب (نک : شرح، 16، 79، جم ، مجالس، 1 / 137، 181، جم ؛ نیز نک : قباوه، 8)، اخفش (نک : 27، 37، جم )، ابوالفرج (نک : 5 / 165، 9 / 146، 161، جم ) و یاقوت (نک : همان، 1 / 238، 554، جم ) قرار گرفت.
ابوعمرو علاوه بر شعر، راوی احادیث نبوی نیز بوده و در بیشتر منابع کهن از او به عنوان یکی از رجال حدیث یاد شده است (نک : مزی، 21 / 384؛ ذهبی، المشتبه، 2 / 583). وی از محدثان بزرگی چون رکین بن ربیع شامی روایت کرده و در کتب سته روایاتی از او نقل شده است (ابن ماکولا، 7 / 239؛ ذهبی، میزان، 4 / 557، الکاشف، 3 / 361). بهعلاوه، کتابی با عنوان غریب الحدیث گرد آورده بوده که بخشهایی از آن را میتوان در دو کتاب غریب الحدیث تألیف ابوعبید قاسم بن سلام (1 / 22، 24، 27، جم ) و ابراهیم حربی (1 / 11، 36، جم ؛ قس: عابد، 1 / 136- 139) باز یافت.
تقریباً تمام منابع کهن روایات و احادیث وی را موثق و مورد اعتماد دانسته و او را به گستردگی دانش و استفاده از منابع موثق ستودهاند (نک : ازهری، 1 / 13؛ ابوطیب، 91؛ یغموری، 277). با این حال، برخی از معاصران در درستی روایات وی تردید کردهاند. طه حسین (ص 71) با انتقادی تند، وی را در ردیف دروغپردازانی چون خلف احمر و حماد راویه نهاده، میگوید وی برای مالاندوزی و تقرب به بارگاه اشراف و بزرگان عرب به جعل روایت روی آورد، چندانکه قبایل وی را اجیر میکردند، تا اشعار دیگران را به شاعران آنان نسبت دهد. با اینهمه نمیتوان همۀ روایات ابوعمرو را مردود و خود او را سراپا دروغپرداز خواند، بهخصوص که بزرگان دو مکتب کوفه و بصره او را ثقه دانستهاند (نک : اسد، 511؛ قس: ضیف، 162). از فصل بسیار زیبایی که جاحظ ( البیان، 3 / 235-236) در باب روایت شعر آورده، چنین استنباط میشود که تا اوایل سدۀ 3 ق، عموم راویان به شعر فخیم و کهن عنایت داشتند و هر کدام، برحسب تخصص خود، اشعاری را گرد میآوردهاند که شامل ساختارهای دستوری شگفت، واژگان نادر و یا انواع شواهد باشد. ایشان بهخصوص، گویی از آنچه به واقعیات ملموس زمان یا زبان و احوال عامه تمایل داشت (مانند تغزل اعراب بادیه، اشعار صعالیک و مجانین عرب ... ) و حتی اشعار نوخاستگان پرهیز میکردند. از کلام جاحظ که خود ابوعمرو را در مجالس متعدد دیده است، چنین بر میآید که این راوی نیز شعری را که همنشینان دانشمندش میخواندهاند، بر آنگونه اشعار ترجیح میداده و آنها را ضبط و نقل میکرده است. جاحظ ( الحیوان، 3 / 131) در مسجدی ابوعمرو را دیده که سخت شیفتۀ دو بیت شعر شده و برای نوشتن آنها دوات و کاغذ خواسته است، حال آنکه جاحظ خود مضمون این دو بیت را بسیار سست خوانده و بدینسان بر ابوعمرو خرده گرفته است. باز در الحیوان (7 / 90) ملاحظه میکنیم که ابوعمرو، شعر دیگری از نوخاستگان را روایت کرده است.
اینک باتوجه به روایت جاحظ، شاید بتوان آغاز سدۀ 3 ق را به آغاز گرایش راویان به اشعاری که رنگ و بوی عصر جدید عباسی گرفته بودند، دانست. با اینهمه، هنوز نمیتوان ابوعمرو را راوی شعر معروف به «مولد» یا «محدث» خواند. هرچند که از روایت شعر شاعران قصیدهسرای سدههای 1 و 2 ق چون جریر، اخطل و کمیت ابایی نداشته است (ابواحمد، 1 / 216؛ ابن ندیم، 180).
لغت
ابوعمرو در زمینههای گوناگون تبحر داشته که از جملۀ آنها صرف، نحو و لغت است (نک : ثعلب، مجالس، 2 / 466؛ ابن مکی، 76-77؛ ابوحیان، 305). با این حال، آنچه بیش از هرچیز موجب شهرت فراگیر او شد، گرایش وی به لغت و بهویژه نوادر و غرایب عرب و نیز ارجوزه بود (ازهری، همانجا). منابع کهن او را در زمرۀ بزرگترین لغتشناسان روزگار خود نهادهاند (ابوطیب، همانجا؛ خطیب، تاریخ، 6 / 329). وی با تألیف کتاب الجیم و نیز رسالههای تک موضوعی گوناگون در لغت از قبیل الابل، الخیل و النوادر، راه را برای تألیف و تدوین فرهنگهای جامعی که در سدههای بعد به وجود آمد، هموار ساخت. آثار لغوی وی یکی از منابع عمدۀ ازهری در تهریب اللغة (1 / 13)، ابن فارس در مجمل اللغة (1 / 172، 197؛ نیز نک : سلطان، 1 / 35، 38)، ابن سیده در المحکم والمحیط الاعظم (1 / 15) و صغانی در التکلمة والذیل والصلة (1 / 8، 85؛ طحاوی، 1 / 8) بوده است. ابواحمد عسکری در شرح مایقع فیه التصحیف والتحریف بخشی را به لغزشهای لغوی وی اختصاص داده است (1 / 209-217).
دربارۀ مذهب ابوعمرو در منابع کهن سخنی به میان نیامده است. با این حال، برخی باتوجه به گفتوگوی وی با اسماعیل بن حماد معتزلی برآنند که او عقیدۀ اعتزالی مخلوق بودن قرآن را باور داشته است (نک : صفدی، 8 / 425-426)، اما از آنجا که این ماجرا همزمان با دوران اعتزالگرایی مأمون بوده، میتوان احتمال داد که آنچه ابوعمرو تصدیق کرده، چنانکه از محتوای گفت و گوی مزبور بر میآید (نک : یاقوت، ادبا، 6 / 83-84؛ ابن حجر، 1 / 399)، نه ناشی از اعتقادی کلامی، بلکه به سبب ملاحظات سیاسی بوده است.
ابوعمرو با برخی ازراویان بزرگ همروزگارش همچون ابوعبیده معمر بن مثنی، ابوزید انصاری و اصمعی مناظراتی داشته (نک : ابن قتیبه، المعانی، 2 / 837؛ مبرد، 84-85؛ زجاجی، 203؛ ابن مکی، همانجا) که گاه با نوعی درشتی و رقابت همراه میشده است (نک : زبیدی، 195؛ ابواحمد عسکری، 1 / 212-213، 216). اما، ظاهراً روابط وی با اصمعی بیشتر از دیگران بوده و در منابع کهن، روایات و داستانهای گوناگونی از مجالس آن دو نقل شده است (زجاجی، 18- 19؛ ابن انباری، 63). علاوه بر اینان، وی با ابن اعرابی و ابن مولی (ﻫ م م) نیز دیدار کرده و ابوشبل نیز در ابیاتی وی را هجو گفته است (ابواحمد عسکری، 1 / 212؛ خطیب، همان، 6 / 330؛ یاقوت، همان، 6 / 80-81).
آثـار
الف ـ چاپی
الجیم، از نخستین و کهنترین واژهنامههایی است که پیوسته مورد ستایش بوده و براساس حروف الفبا تدوین شده است (نک : ابوطیب، همانجا؛ یغموری، 277). وجه تسمیۀ کتاب به درستی روشن نیست. برخی گفتهاند ابوعمرو کلمۀ «جیم» را «دیباچ» معنی کرده و این نام را بدین جهت برای کتاب خود برگزیده که خواسته است آن را در نکویی و کمال به دیباج همانند کند (فیروزآبادی، 2 / 351). برخی نیز احتمال دادهاند که وی به تقلید از نضر بن شمیل ــ که گویا نخستین کتاب الجیم از او بوده ــ اساس کار را بر ترتیب حروف از حیث «جهر» و «همس» نهاده، و از این میان حرف جیم را که از حروف «مجهورۀ شدیده» است، سرآغاز کتاب خود قرار داده است. اگر این احتمال درست باشد، باید کسانی پس از ابوعمرو ترتیب کتاب را دگرگون کرده، ضمایمی بر آن افزوده باشند. اما، از سوی دیگر، در یکی از کهنترین نسخههای این اثر، متعلق به اواخر سدۀ 3 ق، همین ترتیب کنونی رعایت شده است. پس میتوان پنداشت که این کتاب از همان آغاز براساس حروف الفبا نگارش یافته است (قس: EI1؛ ابیاری، 39-42، که معتقد است ترتیب کتاب را اندکی بعد از ابوعمرو تغییر دادهاند). ظاهراً قصد ابوعمرو از نوشتن این کتاب تدوین واژگان ناآشنا و دور از ذهن بوده است و گفتهاند وی پس از گردآوری اشعار قبایل، لغات دشوار آنها را در کتاب الجیم شرح و تفسیر کرده است (قفطی، 1 / 226؛ ابیاری، 37). ابوعمرو کتاب خود را به چند باب تقسیم کرده و هر باب را به یکی از حروف الفبا اختصاص داده است. کلمات مذکور در درون هر باب از قاعدۀ خاصی پیروی نمیکنند و در آنها ترتیب حروف دوم و سوم رعایت نشده است.
یکی از ویژگیهای این کتاب این است که در آن، بسیاری از گویشهای قبایل مختلف عرب ثبت شده است. بهعلاوه، مؤلف در جای جای کتاب نام بدویانی را که مواد کتاب را از آنان گرفته، آورده است (نک : 1 / 54، 55، 123، 159، 224، جم ). به گفتۀ برخی از منابع کهن، ابوعمرو این کتاب را برای شاگردانش روایت نکرده است (ابوطیب، 91-92)، اما این گفته احتمالاً ناشی از خلط این مورد باخبری به همین مضمون دربارۀ ابوعمرو شمر بن حمدویه است که کتابی به همین نام داشته است (نک : ازهری، 1 / 25؛ ابن انباری، 135؛ ابیاری، همانجا). برخی 3 کتاب الجیم، اللغات و الحروف را یک اثر دانستهاند (نک : یغموری، همانجا؛ قفطی، 1 / 224، 227). کتاب الجیم که تنها اثر برجای مانده از ابوعمرو است، در 3 جلد، به کوشش ابراهیم ابیاری (ج 1)، عبدالعلیم طحاوی (ج 2) و عبدالکریم عزباوی (ج 3) در قاهره (1394-1395 ق / 1974-1975 م) به چاپ رسیده است.
ب ـ آثار یافت نشده
1. الابل. 2. الحروف. 3. خلق الانسان. 4. الخیل. 5. شرح کتاب الفصیح. 6. غریب الحدیث (آمدی، 171؛ ابن ندیم، 75؛ یغموری، 277). 7. غریب المصنف. ابن ندیم (همانجا) این کتاب را از آثار فرزند وی عمرو دانسته است، اما یاقوت ( ادبا، 6 / 82) و صفدی (8 / 425)، آن را به خود ابوعمرو نسبت دادهاند. 8. الفرح، تنها ابوحیان غرناطی (ص 305)، این اثر را به ابوعمرو نسبت دادهاند. 8. الفرح. تنها ابوحیان غرناطی (ص 305)، این اثر را به ابوعمرو نسبت داده است. 9. النحلة (قفطی، همانجا). حاجی خلیفه نیز این کتاب را با عنوان النحل والعسل آورده است (2 / 1466). 10. النوادر، دربارۀ واژگان غریب و ناآشنا که فرزند وی عمرو آن را تدریس میکرده است (ابوطیب، 91). ابن ندیم از این اثر به عنوان النوادر الکبیر در 3 جزء یاد کرده و النوادر را با الجیم یکی دانسته است (همانجا). به گفتهای، ابوعمرو این کتاب را در رد النوادر یونس بن حبیب ضبی (د 182 ق) نوشته بوده است (حاجی خلیفه، 2 / 1980).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، 1354 ش؛ آمدی، حسن، المؤتلف والمختلف، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1381 ق / 1961 م؛ ابراهیم حربی، غریب الحدیث، به کوشش سلیمان عابد، مکه، 1405 ق / 1985 م؛ ابناثیر، الکامل؛ همو، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت، دارصادر؛ ابن انباری، عبدالرحمن، نزهة الاولیاء، به کوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، 1959 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1329- 1331 ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن سکیت، یعقوب، اصلاح المنطق، به کوشش احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ ابن سیده، علی، المحکم والمحیط الاعظم، به کوشش مصطفی سقا و حسین نصار، قاهره، 1377 ق / 1958 م؛ ابن فارس، احمد، مجمل اللغة، به کوشش زهیر عبدالمحسن سلطان، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابن فضلالله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن قتیبه، عبدالله، ادب الکاتب، به کوشش ماکس گرونتر، لیدن، 1900 م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960 م؛ همو، المعانی الکبیر، حیدرآباد دکن، 1368 ق / 1949 م؛ ابنماکولا، علی، الاکمال، به کوشش نایف عباس، بیروت، نشر محمدامین دمج؛ ابن مکی، عمر، تثقیف اللسان، به کوشش عبدالعزیز مطر، قاهره، 1386 ق / 1966 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواحمد عسکری، حسن، شرح مایقع فیه التصحیف والتحریف، به کوشش سیدمحمد یوسف، دمشق، 1401 ق / 1981 م؛ ابوحیان غرناطی، محمد، تذکرة النحاة، به کوشش عفیف عبدالرحمن، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابوطیب لغوی، عبدالواحد، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، حیدرآباد دکن، 1384 ق / 1964 م؛ ابوعمرو شیبانی، اسحاق، الجیم، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، 1394 ق / 1974 م؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفة؛ ابوالفرج اصفهـانی، الاغـانی، بولاق، 1285 ق؛ ابیـاری، ابراهیم، مقدمه بر الجیم (نک : هم ، ابوعمرو شیبانی)؛ احمد بن حنبل، مسند، ضمن الکتب السنة، استانبول، 1402 ق / 1982 م؛ اخفش، علی، الاختیارین، به کوشش فخرالدین قباوه، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ ازهری، محمد، تهذیب اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ اسد، ناصرالدین، مصادر الشعر الجاهلی، قاهره، 1956 م؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانة الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1387-1403 ق / 1967-1983 م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ بلاشر، رژیس، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، 1363 ش؛ ثعلب، احمد، شرح شعر زهیر بن ابی سلمی، به کوشش فخرالدین قباوه، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ همو، مجالس، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1960 م؛ جاحظ، عمرو، البیان والتبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1385 ق / 1965 م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حسین، طه، فی الادب الجاهلی، قاهره، 1927 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ همو، تلخیص المتشابه فی الرسم، به کوش سکینه شهابی، دمشق، 1985 م؛ دارقطنی، علی، المؤتلف والمختلف، به کوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات، 201- 210 ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1411 ق / 1991 م؛ همو، الکاشف، به کوشش عزت علی عید عطیه و موسی محمد علی موشی، قاهره، 1972 م؛ همو، المشتبه فیالرجال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1962 م؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1382 ق / 1963 م؛ زبیدی، محمد، طبقات النحویین واللغویین، قاهره، 1973 م؛ زجاجی، عبدالرحمن، مجالس العلماء، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، 1962 م؛ سلطان، زهیر عبدالمحسن، مقدمه بر مجمل اللغة (نک : هم.، ابن فارس)؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ صغانی، حسن، التکملة والذیل والصلة، به کوشش عبدالعلیم طحاوی، قاهره، 1970 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1391 ق / 1971 م؛ ضیف، شوقی، العصر الجاهلی، قاهره، دارالمعارف؛ طبری، تاریخ؛ طحاوی، عبدالعلیم، مقدمه بر التکملة (نک : هم ، صغانی)؛ عابد، سلیمان، مقدمه بر غریب الحدیث (نک : هم ، ابراهیم حربی)؛ فیروزآبادی، محمد، بصائر ذوی التمییز، به کوشش محمدعلی نجار، قاهره، 1385 ق؛ قالی، اسماعیل، الامالی، به کوشش محمد عبدالجواد، بیروت، دارالکتب العلمیة؛ قباوه، فخرالدین، مقدمه بر شرح شعر (نک : هم ، ثعلب)؛ قفطی، علی، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369 ق / 1950 م؛ مبرد، محمد، الفاضل، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ مزی، عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث، استانبول، شم 2848؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ یغموری، یوسف، نورالقبس، مختصرالمقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ نیز:
EI1; EI2, S.